دفتر خاطرات دختری 40 ساله

نمی دونم اما فکر می کنم روزی که گذشت روز   جهانی   منع   خشونت     علیه   زنان بود   شاید مطلبی که می خوام بگم به این روز ربطی نداشته باشه شایدم داشته باشه اما خب در هر صورت گفتن و نوشتنش خالی از لطف نیست می دونی دفتر خاطرات دختری 40 ساله...

بعضی وقتا خوب که نگاه می کنم  خوب که دقیق می شم  می تونم بگم واقعا این پسرا عقل ندارن کی می گه جنس نر عاقله ؟ منطقیه ؟ نیست باور کنید نیست یعنی دیدم که می گما مثلا  پسره ، نه فقط یکی دو تا همشون ، چون دفتر خاطرات دختری 40 ساله...

هیچی بابا 

حرف خاصی ندارم ولی

گاهی به نظرم

باید به دنیا و روزگار خندید  

اونقدر خندید که صدای قهقهه ات گوش فلک رو کر کنه 

اونموقع خود دنیا هم به تو خواهد خندید و روی خوشش رو نشون می ده

چیه آخه صبح تا شب نشستیمو انواعو اقسام تفکرات منفی رو تو مغزمون جا می دیم 

  دروغ   می گم ؟ 

نه والا  !

دفتر خاطرات دختری 40 ساله...

یعنیا   خریت   تا کجا ؟ 

تا کجااااااا؟

من بارها خریت کردم 

اینم روش 

چه اشکالی داره ؟

خریت حدو مرز نداره 

کسی که واسه بار اول کاری رو انجام داد و دید اشتباست اگه واسه بار دوم باز هم همون کار رو با همون رویه انجام بده خریت خودشو ثابت فرموده حالا چند بار انجام دادن که دیگه سهله 

بله 

همین 

خریت خودم رو به خودم تبریک می گم .

دفتر خاطرات دختری 40 ساله...

نمی دونم کجا خوندم یا دیدم شاید تو کتابای درسی زمان مدرسه یا کتابای دیگه شاید تو فیلمای مستند حیات وحش در هر صورت می دونم که حیوانات از میان اونهمه بچه ای که به دنیا می آرند فقط تعدادی که تشخیص می دن دفتر خاطرات دختری 40 ساله...

هیچی بدتر از این نیست که درست موقع خوردن تخمه 

یکیشون گند بزنه به همشون 

درست مثل وضعیتی که الان من دارم

یکیش آنچنان تلخ و بدمزه بود که خوشمزگی قبلیا رو از بین برد !

دفتر خاطرات دختری 40 ساله...

اول   هفته     زیاد     جالب  ی نبود  از همون صبح از کاه کوه ساخت و مثل سگ هار بهم واق واق کرد یعنیا ارزش کار خوبش یه کم کمرنگ شد ! چون خییییلی کارش منت وار بود به نظرم ! به فرض تمام اون چیزای که تصور کردی درست ب دفتر خاطرات دختری 40 ساله...